پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستانهای کهن پارسی » زبان خروس
نوشته شده در چهار شنبه 18 خرداد 1390
بازدید : 363
نویسنده : پرویز طهماسبی


در روزگاران قدیم مردی بود که هرگز دروغ نمی گفت و ندیم حضرت سلیمان بود و یک عمر به راستی و درستی در دستگاه حضرت سلیمان کار کرده بود و پیر شده بود و خاطرش خیلی عزیز بود .

یک روز حضرت سلیمان به او گفت :« برای قدرشناسی از خوبیهای تو می خواهم یک خوبی در حق تو بکنم ولی باید چیزی از من بخواهی . تا فردا فکر کن و یک خواهش از من بکن تا تو را به یکی از آرزوهایت برسانم ؟»

پیرمرد پرسید : چگونه خواهشی باشد ؟

سلیمان گفت : برای کسی دیگر ضرری نداشته باشد هرچه می خواهد باشد ...


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کهن پارسی , ,
:: برچسب‌ها: داستانهای کهن پارسی » زبان خروس ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 33 صفحه بعد